کم کم پیاده روی را در مناطق اطراف هتل شروع کردم، سری به شاه چراغ زدم که شبیه مشهد بود، از اون جذابیت های مذهبی که من اصلا دوستش نداشتم. و سری هم به رستوران "کته ماس" زدم و غذای محلی شیرازی "آلو لای پلو" رو خوردم که به قول شیرازی ها توی این غذا، برنج و گوشت و سیب زمینی و بادمجان هست الا آلو. وجه تسمیه این غذا هم به این خاطر هست که قدیم ترها شیرازی ها به سیب زمینی، آلو می گفتن.
خلاصه اینکه پول من محدود بود و باید حسابی مدیریت مخارج میکردم. واسه همین شیر و کیک هم گرفتم که شب ها شیر و کیک بخورم و نهار را مفصل بخورم.
بازدید از شهر شیراز با باغ ارم شروع شد، و بعد حافظیه که به شدت منو تحت تاثیر قرار داد. دیدن آرامگاه مردی که غزلیاتش گوشه کتابخانه است و گاهی فالی میگیرم.
پیرمردی که درب ورودی حافظیه می ایستاد ، هم حافظ رو خوب می شناخت و هم فال حافظ اش نظیر نداشت. بعد از اون هم آرامگاه مهجور سعدی را دیدم
فردای اون روزش هم بافت قدیم و روز بعد هم به نقش رستم ، تخت جمشید و پاسارگاد اختصاص داشت. دیدن نقش رستم بیش از هر بنای دیگه ای منو منقلب کرد و باعث شد با دیدنش به وجد بیام.
حس و شور خوندن کتاب های مربوط به هخامنشی جز هدف های کتاب خونی من شده
هم ,های ,ها ,شیرازی ,اون ,آلو ,هم به ,نقش رستم ,شیرازی ها ,شیر و ,و کیک
درباره این سایت