محل تبلیغات شما

همیشه اون کسایی که گزارش برنامه قله شاه دژ را در باشگاه کوهنوردی تهران ارایه می دادن، یه غرور خاصی توی چشماشون بوده. ما هایی که ضعیف تر بودیم همیشه به اونا به چشم آدم های خیلی کار درست نگاه می کردیم و مایه مباهات ما بودن.

نگاه کردن به عکس هاشون هم حین ارایه گزارش برنامه، هیجان زیادی داشت و من اون موقع ها به خودم می گفتم، چطور میتونن انقدر آدم های نترسی باشن که در اون ارتفاع از سنگ ها آویزون بشن.

بالاخره چند سال گذشت و روز موعود فرا رسید، در کنار رضا برمکی عزیز که به شدت برای اینجور برنامه ها سرپرست و مشوق خوبی است.

من به عنوان تنها بانوی شرکت کننده، به عنوان نفر دوم تیم و پشت سر آقای رضا برمکی حرکت می کردم.

ساعت حدود 6:30 صبح روز جمعه، در مهرماه پاییزی به روستای خوزنکلا و 10 کیلومتری فرعی روستای سیجان رسیدیم و مسیر پیمایش مون را از همون پشت زمین فوتبال شروع کردیم.

من هیچ گونه اطلاعی از مسیر کوهپیمایی اش با اون شیب های زیاد و شن اسکی طورش نداشتم و برای همین باتوم با خودم نیاورده بودم. برام یکم اذیت کننده بود ولی سعی میکردم به خوبی از عهده اش بربیام.

 

صعود فنی قله شاه دژ

پیمایش خط الراس دارآباد به توچال

مردی که در گذشته دوستش داشتم....(قسمت آخر)

اون ,ها ,های ,روز ,کردیم ,برمکی ,قله شاه ,به عنوان ,رضا برمکی ,آدم های ,شاه دژ

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

علم نوین خانواده و آداب سلامتی (سبک) زندگی دستگاه عرق گیری آبندی شده